جدول جو
جدول جو

معنی گاو چشم - جستجوی لغت در جدول جو

گاو چشم
آنکه دارای چشمی گشاده بود فراخ چشم: گاو چشمی چو شیر آشفته شب نیاسوده روز ناخفته. (نظامی)، قسمی بابونه است که آنرا بابونه زرد گویند: زبس کش گاو چشم و پیل گوش است چمن چون کلبه فروش است. (کلیله. مصحح مینوی) توضیح عموم این گلها بنظر مردم شبیه به چشم آمده است و بنامهایی مثل چشم گاو و چشم گربه و چشم بز و چشم آهو و در عربی عین الثور و عین البقرو عین التیس خوانده اند و غالبا در باب جنس و نوع آنها اشتباه و همه را بیکدیگر خلط کرده اند. در کتاب الابنیه گوید بهار را عین البقر خوانند... اسپرمست که اقحوان خوانندش... و نیز بستان افروز جنسی است ازو. در قانون ابن سینا و کتاب الفلاحه و مفردات ابن البیطار بهار را با اقحوان زرد و عرار و بابونج اصفر یکی گفته اند با گلبرگهای زرد و گلهای لوله ای سرخ و در وسط (شبیه به شب بو و همیشه بهار) با برگهای پهن تر و ضخیمتر از برگهای بابونج و این وصف با نوعی از گل داودی نیز مطابق می آید
فرهنگ لغت هوشیار
گاو چشم
اگر در خواب گاو چشم به وقت خود بیند، دلیل که او را فرزندی آید اگر بی وقت بیند تاویلش بد است. اگر درخواب گاوچشم را پژمرده دید، دلیل که غمگین شود. جابر مغربی
دیدن آن به خواب، دلیل بر کنیزک است. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گاوچشم
تصویر گاوچشم
ویژگی کسی که چشمان درشت دارد، فراخ چشم،
در علم زیست شناسی نوعی بابونه که گلبرگ های باریک دارد و شبیه چشم است،
چشم گاو، چشم گاو میش، چشم بز، چشم آهو، چشم گربه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گورچشم
تصویر گورچشم
آنکه چشمانی مانند چشم گورخر دارد، برای مثال گور چشمان شراب می خوردند / ران گوران کباب می کردند (نظامی۴ - ۶۱۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گران چشم
تصویر گران چشم
آنکه چشمان درشت دارد، درشت چشم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاغ چشم
تصویر زاغ چشم
کسی که چشمان کبود دارد، کبودچشم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک چشم
تصویر پاک چشم
آنکه از روی شهوت به نامحرم نظر نکند
فرهنگ فارسی عمید
(گُ لِ چَ / چِ)
سفیدی کوچک که بر سیاهی پیدا آید. (غیاث). داغی که در سیاهی چشم گل کند. (آنندراج). گل دیده. (مجموعه مترادفات ص 301)
لغت نامه دهخدا
(گِ چَ / چِ)
بزرگ چشم. (منتهی الارب). علی (بن ابیطالب) مردی بود معتدل قامت ضخم شکم سخت عظیم، سپید، سر و ریش بزرگ داشت چنانکه همه سینه بپوشانیدی و گران چشم بود، اما نیکوروی بود و با هیئت و موی بسیار بود بر سینۀ وی. (مجمل التواریخ و القصص) ، بدچشم. (ناظم الاطباء) ، مرادف ستورچشم. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ /مِ)
اسم دارویی است که به عربی عین البقرو عین العجل خوانند. (برهان). رجوع به گاوچشم شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان یوسف آباد و آب بخش تربت جام شهرستان مشهد، واقع در39 هزارگزی جنوب خاوری تربت جام و 7 هزارگزی جنوب شوسۀ نظامی تربت جام به حقیقت آباد. جلگه هوا، معتدل، دارای 192 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، پنبه، تریاک، زیره، شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گُ بِ چَ / چِ)
اشک. (آنندراج) (مجموعۀ مترادفات ص 42) :
هرچند از آفتاب بود تلخی گلاب
شد تلخ از ندیدن رویت گلاب چشم.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
کنایه از کبودچشم. (آنندراج) :
دمان همچو شیر ژیان پر ز خشم
بلند و سیه خایه و زاغ چشم.
فردوسی.
که در چین زاغ چشمی نام فرهاد
که در صنعت تراشی بوده استاد.
ملافوقی یزدی (از آنندراج).
زال کند سرمه در داغ چشم
گاو پس از مرگ شود زاغ چشم.
امیرخسرو دهلوی (از آنندراج).
و رجوع به زاغ شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
رجوع به زاغ چشم شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
که به ریبت در نامحرمان و محارم دیگران نبیند
لغت نامه دهخدا
کسی که دارای چشمی چون چشم گور (خر) باشد: گور چشمان شراب می خوردند ران گوران کباب میکردند. (نظامی)، پارچه ابریشمی که بوقت بافتن چشم گور (خر) بر آن نقش کنند: قز آکندی از گور چشم حریر بپوشید و فارغ شد از تیغ و تیر. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه چشمی درشت دارد بزرگ چشم: علی ع (بن ابی طالب) مردی بود معتدل قامت... و گران چشم بود اما نیکو روی بود، بد چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گدا چشم
تصویر گدا چشم
آنکه چشم طمع بمال مردم دارد حریص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاژ چشم
تصویر کاژ چشم
احول دوبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاو چشمه
تصویر گاو چشمه
دارویی است عین البقر عینالعجل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهو چشم
تصویر آهو چشم
آنکه چشمی مانند آهو دارد کسی که دیدگانش مانند دیدگان آهو باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاغ چشم
تصویر زاغ چشم
آنکه دارای چشمانی کبود است کبود چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک چشم
تصویر پاک چشم
آنکه بریبت در نامحرمان و محارم دیگران نبیند نظر پاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاو کشی
تصویر گاو کشی
عمل و شغل گاو کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاو چهر
تصویر گاو چهر
آنچه صورت و چهره گاو دارد: گرز گاوچهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاو چاه
تصویر گاو چاه
چاهی فراخ و عمیق
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه بشکل پشت گاو و منحنی باشد، یا خرگاه (خرگه) گاو پشت. نوعی خیمه، آسمان: ندانیم کاین خرگه گاو پشت چگونه در آمد بخاک درشت، (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاوچشم
تصویر گاوچشم
((چَ یا چِ))
نوعی گل که گلبرگ هایش شبیه به چشم است، فراخ چشم
فرهنگ فارسی معین
کبود چشم
فرهنگ گویش مازندرانی
چشم زاغ
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که چشمانی گرد و کوچک دارد
فرهنگ گویش مازندرانی
نام قسمتی از زمینهای کشاورزی دشت سر از بخش مرکزی شهرستان
فرهنگ گویش مازندرانی
چشم درشت
فرهنگ گویش مازندرانی
درشت چشم
فرهنگ گویش مازندرانی